ای همراهان وقت خویش را هدر ندهید که قاصدان مرگ در کمیناند. از فراگرفتههای خود برای نمایش دادن استفاده نکنیـد. انرژی خود را بیدلیل هدر ندهید، چون حمال انرژی خواهید شد. اگر میخواهید کسی شوید هیچکس مباشید و هیچ مگوئید، فقط عمل کنید. بدون نمایش و تظاهر بدانید آنان که با زبان شیرین با شما سخن میگویند راز حرکات و اندیشه سازنده شما را ندارند و میخواهند شما را نیز به پایان بکشند تا بر شما حاکم باشند. ای همراهان و همدلان، از تازه رهیافتگان بیتفکر سودی مخواهید و اسرار اندیشه خود را بر آنان مشکافید. وقت خویش را با نادانان و بی درکان مگذرانید. شمشیر به نادانان ندهید که اولین ضربه آن شمشیر بر سینه خودتان مینشیند. کانگ فو دنیای اندیشه است. دنیایی که اگر آن را بشکافیم به دریای بیکران دست مییابیم. آرزومند آن مباش که چیزی غیر آنچه هستی باشی، ولی بکوش در کمال آنچه هستی باشی. تنها معنای زندگی معنائی است که انسان با شکوفا ساختن نیروهای نهفته در درونش به زندگی میدهد...
سوگند همراه
به فرمان نهاد؛
از روی مروت و دادگری به روان راستی سوگند یاد میکنم. از روی پاکی و پاکدلی، از روی مروت و رادمردی، از روی وفا و مردمی و سرانجام به فرمان خون و سرشت انسانی و ناموسهای ازلی که در چشمانداز تاریخ ما همهجا پیشتاز و جانپناه انسانیت بوده و هست منشأ اثر نیک و پدیدآرنده تواناترین توانایی نیک برتر که بازتابکننده هستی هستهاست سرافراز گردم.
من با ژرفاندیشی و دوربینی جویای این هنرم، هنری بزرگ با دانشی سامانگر، با شناخت نیکیهای درونی خویش یعنی هنر خودشناسی، هنر خودسازی، هنر خودیاری، هنر انسانسازی و هنر ساختن ساختمان بدنی و آفریدن همآهنگهای راستین که از دروازه اندیشه پیوسته به جهان معنی و هستی ناشناخته میریزد. من به دریافتن «گیتک» به کلید ارزنده خودشناسی دست مییابم، از سپهرستانهای ایمان، آزمایش، دانش، خرد، هنر و مهر میگذرم تا به دروازههای خود یعنی وراء اندیشهها «کاخ انسانیت» درآیم.
در سکوتم... رهیافته سفری به درون خود میکنم.
به فرمان ازلی: مویه و زاری را ننگ دارم. تملق نمیگویم. فریاد ننگ آمیز فریبخوردگان را نمیشنوم. حقناشناسان و پیمانشکنان را پادافرهای سخت میدهم. از دروغ و ناسپاسی و نیرنگ بیزارم. خوابآلودگی را گناه میشناسم. بدون تلاش و نبرد جاودانه حق هیچ گونه درخواستی از خدا ندارم. میجویم تا زندگانی یابم. بیدارم، هوشیارم، خسته نمیشوم. میکوشم تا همچون فرهنگ درخشان دیرینه خود روان مردم گیتی را به نیروی راستی و منش پاک توانا سازم تا آشتی پدید آورم. دروغ را زشتترین گناه میدانم. هیچ نشانهای ز خودکمبینی و کهتری نمیبینم. از روی فرین پی پشتیبان جاوید نبرد نیکی با بدی هستم. فراموش نمیکنم. خودفریبی را آفریدگار دروغ و دروغ را آیینه سر تا پا نمای ناپاکی میدانم. دلهره ندارم. هر نکته که از دیدگاه و آماج اندیشهها گذشت به دل میسپارم و با سروش نهان خود کنکاش میکنم. خودپسندی را کنار مینهم. کلید سرافرازی خویش را در ژرفاندیشی میجویم. دوگانه نیستم. آشنا به فلسفه کار و کوششم. راست میگویم ولو بیم جان باشد، دروغ نمیگویم ولو امید نان باشد. میکوشم تا هر گونه بدی و زشتی را از خود دور سازم. به راز هستیبخش آگاهم. به اورنگ اپرای فرهنگ یعنی من، خاک، خون، خط، تاریخ، کیش، دین، فلسفه، هنر، شعر و یگانه بینی را راز سرافرازی میدانم. مهر را نخستین پدیده دروازه هستی و همزاد همآهنگی میدانم. از پرتگاه تعصبهای بیپایه گریزانم. با آرمان انسانیت سربلند و پرشکوه زندگی میکنم و غرورآمیز زندگانی را بدرود میگویم. به هر واژه که از زبان جاری گشت ارج مینهم. جان و روانم را از بندهای جانوری رسته و سر در کمند اندیشه مینهم. از بلاهای خانمانسوز و پدیدههای رشک مانند خودخواهی، چشم و همچشمی، ناتوانی، نابخردی و از هر گونه کژی و کاستی در فروزه های نیک دوری میجویم. در میدان ربایش خواستها در تلاش و کوششم. پوشاک ساده میپوشم. تندرستی را در جان و روان میجویم. به چاپلوسی و پستی روی نمیآورم. کلید سرافرازی خویش را اکسیر فرهنگی، سرمایه هستی، شاهراه زیست و زندگانی و چکیده سخن آئین بزرگی میدانم. آزادی و آزادگی را به جان میخرم. غمنامههای شوم و تبعیض از هر گونه را با آرمانهای بیمایه بهسوی عدم میفرستم. سر آنکس که خاکمال گدائی شد لگدکوب میکنم. در پیکار زندگی روئین تنم. گناهکاران گذشته را نفرین میکنم. ناهمآهنگی گفتار با اندیشه را ریشه مردمفریبی و آبشخور ناپاکی میدانم. پایداری و وفاداری در دوستی را از فروزه های بایسته میدانم. من به راستی و درستی در خود فرو رفتم به جهان معنی و مفهوم این چند فرازمان در آرنگ پرشکوه و سازنده و خرمن دانش و بینش با هم آهنگی منش با آفرینش از تابش اندیشه توانای انسانیت کامروا شدم.
سپاس تو را ای پیر سخن، آهنگ جاوید پیروزی را سرود کن.
در اندیشهام...
آگاه، پارسا، مهر، آیین، به ژرف جهان معنا، ره یافته بسوی فرازمندی جان و روان همراهان کانگ فو توآ؛
سوگند به سخنی که از دفتر دل پاک و نهاد تابناک نبشتم، سوگند به بایگانی دل، سوگند به توانایی به فروزه های نیک و همه نیکی ها و زیبایی های پرتو هستی که با فروغ اندیشه آشکار می گردند. سوگند به پیران پارس و عارفان و اندیشمندانی که در این پشته از زمین جایگزین شدند و از راه بازتاب فروغ هستی در آیینه نهاد خود پرمعناترین و درخشان ترین پیاله های فرهنگ را چکه هستی هستا کردند. سوگند به آیین بزرگی، به راز هستی بخش، به آنها که بدین راه بار یافتند، سوگند یاد می کنم تا از هیچ کوششی دریغ نکنم و در هستی یعنی اندیشه پاک و گوهر بازتاب هماهنگی منش با آفرینش از راه بینش به جان و روان همراهان خود دیکته کنم. توآ 21